نــوشــته هـــای مــــرد تـنهـای شــــب






جنگلی‌آسوده از غبار
و
کلبه ی مخروب قدیمی،
سرگذشت غمبار ،
و دردی جانکاه
تنهایی مفرد معشوق
رهایی بخش ز، دام عشق
بهار‌ ، ز چه پروار است؟
مگر نه سوز،زمستان بود انروز
غافل از سردی خموش بهار،
و برفی‌زمستانی آغوش ها،
اه جنگلی دل شکسته
زخمی ،رهگذران خوشپوش
ساده اندیشی درختی،
زغوغای درون
جنگلی آسوده از صوت ها
و کلبه ای خفته ز،غم ها





 


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها